مردم چگونه تصمیم های اقتصادی زندگی خود را اخذ می کنند؟

در اقتصاد (چه خرد و چه کلان) فهم نحوه عملکرد و تصمیم گیری اجزا سیستم، بیشترین کمک به پیش بینی پذیری و تعامل صحیح با آن سیستم اقتصادی را می نماید. "اقتصاد مردم" برای من یک تعریف ساده دارد و آن نحوه عملکرد و تعامل مردم با یکدیگر از لحاظ مالی و پولی است. برای درک این نحوه تصمیم گیری 4 قانون اولیه زیر صادق است:

1- هر تصمیم گیری اقتصادی یک معامله بین دو یا چند منفعت است.
فرنگی ها می گویند "هیچ ناهاری مجانی نیست." هرگاه شخصی منفعتی را طلب می کند، حتما منفعت یا منافع دیگری را قربانی کرده است. مثلا کسی که 4 سال وقت خود را برای اخذ یک مدرک لیسانس صرف می نماید، وقت و هزینه تحصیل خود را از دست می دهد. نکته این است که گاهی محاسبه این منابع خیلی آسان نیست. مثلا یک فرد ممکن است در طول مدت 4 سال دانشگاه می توانسته وارد بازار کاری بشود که درآمدش به مراتب بیشتر از آینده روشنی که بعد از تحصیل برای خود متصور بوده است.

2- هزینه یک هدف، منافعی است که شما از سایر انتخاب هایتان قربانی می کنید
در مثال بالا فرض کنید یک دانشجو که استعداد خوبی در فوتبال دارد، 4 سال از بهترین سال هایی که می توانسته است فوتبال را حرفه ای دنبال کند را صرف تحصیل می نماید. مثلا علی دایی به عقیده من بسیار بهتر بود درسش در دانشگاه شریف را رها می کرد و زودتر بر روی فوتبال حرفه اش تمرکز می کرد. حساب کنید او با درآمد سالیانه مثلا 1 میلیون دلار، چه میزان از سرمایه اش را از دست داد تا لیسانس بگیرد.

3- تصمیم گیری میان دو هدف، سیاه و سفید نیست، بلکه خاکستری است
همه ما وقتی می خواهیم تصمیمی برای منابع خود (مانند پول، وقت، ...) بگیریم، مرز مشخصی بین اهداف احتمالی ترسیم نموده و سپس نقطه ای در میان این مرزها را به عنوان نقطه بهینه در نظر می گیریم. مثلا وقتی شما می خواهید درباره تحصیلات خود تصمیم بگیرید، قطعا دانشمند شدن یا ترک تحصیل قبل از دبیرستان گزینه های شما نیستند. بلکه به دیپلم یا لیسانس یا مقداری تحصیلات تکمیلی فکر می کنید. یا مثلا برای خرید یک اتوموبیل کسی نمی گوید یا یک ژیان مدل 57 می خرم یا یک رولزرویس مدل سال! اینگونه است که بنگاه های اقتصادی همواره در فضاهای بین ارقام و هزینه ها سهم بازاری برای محصول خود پیدا می نمایند.

4- تصمیمات اقتصادی مردم، پاسخشان به انگیزه های ایجاد شده توسط بازار است
از آنجایی که نحوه صرف منابع مردم ناشی از مقایسه ای است که آنها بین انتخاب های مختلف می نمایند، نحوهه تصمیم گیری آنها در اثر تغییر شرایط، ثابت نخواهد ماند. مانند تمایل مردم به سرمایه گذاری در بازارهای جایگزین مثل طلا، مسکن، صنعت و بورس:
اگر بازار مسکن دارای رونق باشد، مردم علاقه مند به خرید واحد های تازه ساخته شده با پول راکد و اضافی خود می گردند، در نتیجه از هزینه های غیر ضروری می کاهند، و این یعنی کاهش تورم به دلیل عدم وجود نقدینگی زاید و عدم رونق بازار کالاهای غیر ضروری، از طرفی اشتیاق به خرید از سوی مشتریان، باعث اشتیاق به سرمایه گذاری بیشتر سازندگان و ایجاد مشاغل بیشتر می شود. رونق صنعت و صادرات یک کشور نیز به همین شکل مردم را ترغیب می نماید سپرده ها و پس اندازهای خود را در صنعت سرمایه گذاری کنند.
حال اگر بازار صنعت و مسکن راکد و غیر جذاب باشد، مردم به سوی بورس و سفته بازی روی می آورند که مزایایی برای اقتصاد کشور دارد ولی نه به مقدار صنعت و مسکن. و اگر بورس نیز شکننده و نامطمئن به نظر مردم آید، سرمایه ها به سمت طلا روانه می شود که قطعا آثار مثبت آن بسیار کمتر از موارد قبلی است.

Comments