آینده مبهم اقتصاد جهانی

حتما وقایع اقتصادی سال گذشته و مشکلات مالی بزرگترین موسسات مالی و بنگاه های تجاری دنیا و تمهیداتی که دولت های دنیا برای مبارزه با این بحران اندیشیدند شما رو هم به این فکر انداخته که آیا اقتصاد و نسخه های آن نسبی هستند یا مطلق؟! البته نسبی! تردید نکنید، تقریبا همه چیز در جهان نسبی است! من این مساله رو بررسی کردم، لطفا بخونید و نظر بدید:
در ابتدا برگردیم به سال 2001، سالی که دو چیز معروف داشت: سپتامبر و رییس جمهوری جدید آمریکا. بعد از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر، دولت جورج بوش به مسئولیت جهانی(!) که بر شانه هاشون قرار گرفته بود پاسخ مثبت داد و تصمیم گرفت ریشه تروریسم در جهان را بخشکاند. می گویند جنگ ماشینی است که سوخت حرکتش را، خود تولید می کند. در واقع جنگ یکی از موتورهای حرکت اقتصاد غرب بوده است. نتیجه این جنگ علیه تروریسم، دورانی پر از اقتصاد پویا، مصرف بالای نفت، افزایش ساخت و ساز در عمده نقاط جهان و عمدتا در کشور های دارای نفت بود. گویی کشورهایی نظیر امارات متحده، بحرین، قطر و عربستان در کورسی با یکدیگر برای ساخت و سازهای غیر معقول و غیر مطابق با تقاضاهای واقعی جامعه قرار گرفتند. همچنین سرمایه داران کشورهایی نظیر انگلیس و سایر کشورهای اروپایی، پول های ناشی از درآمدهای بازسازی عراق و افغانستان را در کشورهای مدیترانه ای و خاورمیانه هزینه و سرمایه گذاری کردند. و اما در آمریکا آقای اقتصاد آزاد و بازار شناور، الن گرین اسپن در حال بازنشستگی در زمانی بود که همه فکر می کردند دوران طلایی آمریکا تازه آغاز شده است و این موتور راه افتاده هرگز نخواهد ایستاد و البته همه را نیز مرهون ایشان بودند. قیمت های مسکن در بازار آمریکا بالا می رفتند و ارزش دلار به طرز عجیبی پایین مانده بود. شرکت هایی نظیر سنگاپور ایرلاین به دلیل ارزش بسیار بالای یورو قرارداد های خرید خود از شرکت های اروپایی مثل ایرباس را کنسل می کردند (سنگاپور ایرلاین 40 دستگاه ایرباس A380 خریده بود که با تحویل 11 دستگاه آن قرارداد را به تعلیق در آورد). و پاسخ تیم اقتصادی دولت آمریکا همان نسخه بیست ساله آلن گرین اسپن بود: بازار را به حال خود بگذارید، دولت حامی اقتصاد آزاد.
ولی سبک خاص زندگی آمریکایی های همیشه بدهکار که آینده خود را برای حال هزینه می کنند و شرایط اقتصادی جهان، ورق را برگرداند. اکنون آمریکایی ها شریان های اصلی درآمد های خود را از دست داده اند، هر روز تعداد بیشتری از مردم بیکار می شوند و نمی توانند بدهی های خود را پرداخت کنند و بانک ها به درآمد های مفروض خود نمی رسند. در نتیجه وثیقه ها را ضبط می کنند و لذا این وثیقه ها بی ارزش می شوند و موسسات مالی ورشکست می شوند! به علت تاثیرگذاری سیستم مالی آمریکا بر دنیا و سیستم یکپارچه اقتصاد امروزی، این رکود و بحران به سرعت به تمام کشورهای پیشرفته سرایت می کند. حالا نوبت دولت هایی است که احساس می کنند اقتصاد آنها خودکفا و مستقل از جهان است. آنها مدعی می شوند که کشورشان درگیر این بحران نخواهد شد، ولی به قول آقای پاولسون هیچ یک از چهارگوشه جهان از این بحران در امان نخواهد بود.
و در نهایت دولت آمریکا و اروپایی ها تصمیم می گیرند به مبارزه با این بحران بروند، سلاح آنها این بار دقیقا تابویی است که دهه های گذشته محرک اقتصادشان بوده: حمایت دولتی از بنگاه های اقتصادی خصوصی. حتی آلن گرین اسپن نیز در سخنرانی اول ماه فوریه خود بر لزوم وجود این حمایت ها و بسته های چند صد میلیارد دلاری که مالیات دهندگان به تولیدکنندگان و موسسات مالی می دهند تاکید نمود. در واقع دولت های اروپایی با وام های سنگینی که از جیب مالیات دهندگان هزینه می کنند، بانکها و شرکتهای وام گیرنده را ملی می نمایند! چراکه در بهترین حالتها هم این بانک ها نمی توانند این سرمایه را به خزانه دولت در زمان های متعارف وام های صنعتی بازگردانند.
ولی این سیاست جدید غرب مشکلات جانبی و عوارضی را هم خواهد داشت که در پست بعدی می خوام به اونها اشاره کنم.

Comments